ته کوچه یک محله قدیمی فقط درِ حیاطِ یک خانه، چهارطاق باز بود؛ درست همانطور که خودش گفته بود. جلوی در که رسیدیم صدای بفرمایید از پشت یکی از پنجرههای بزرگ رو به حیاط شنیده شد. تا از حیاط رد بشویم، همپای عصای چوبی خودش را به استقبالمان میرساند. پیرمردی خوشرو با سبیل های تابیده […]